چرا در زندگی های امروزی نارضایتی به وفور دیده می شود. ناامیدی و افسردگی در چهره افراد مختلف موج میزند انواع نارضایتی از لحاظ شغلی گرفته تا وضع مالی و رفاهی ،چرا سطح توقع ها تا این حد بالاست و شادی بارزی در زندگی ها دیده نمی شود؟
بحث نارضایتی شغلی بحث سادهای نیست. رضایت نداشتن از شغل معضلی است که روی بیشتر جنبههای زندگی افراد تأثیر میگذارد و نمیتوان آن را به صورت تکبعدی بررسی کرد. اگر بخواهیم بهطورکلی موضوع نارضایتی شغلی در ایران را بررسی کنیم، مانند بسیاری از مشکلات و آسیبهای دیگر باید بدانیم که مسائل مالی بهطور چشمگیری در آن تأثیرگذار است.
اگر فردی که سرپرست خانواده باشد، نتواند هزینههای خانوادهاش را تأمین کند، قطعا درخانوادهاش اختلاف میافتد. همسر و فرزندان فرد از او ناراضی میشوند و همین باعث میشود که فرد ریشه تمام مشکلات را در شغلی ببیند که نمیتواند خانوادهاش را تأمین کند. موضوع دوم دربحث نارضایتی شغلی بحث فاصله بازارکار با مباحث آکادمیکی است که فرد در دانشگاه میخواند و نکته سوم هم جهتگیریهای کلی فضای اجتماعی و روانی جامعه است که کلا جامعه به سمت ناراضیشدن رفته است.
دربحث کار هم اکثر افراد امنیت شغلی ندارند و نسبت به آینده شغلی خود ناامید هستند. مشکل دیگری که این حس را در افراد تشدید میکند، دیدن ناعدالتیهای اجتماعی است؛ اینکه افراد میبینند فرد دیگری با توانایی کمتر از او پول و درآمد بیشتری دارد و با خودش فکر میکند که تلاشهایش فایده چندانی ندارد.
این معضل راهکارهای کلانی دارد اما برای اینکه خود فرد هم رضایت نسبی برای خودش به وجود آورد، باید یاد بگیرد که نقش و شغلش را بپذیرد. نارضایتی شغلی درمیان شغلهای خدماتی بیشتر است و علتش این است که این افراد خودشان را ازنظر موقعیتی پایینتر از افراد دیگر جامعه میبینند که این نگاه در بسیاری از جوامع وجود ندارد و برای ارزش شخصیتی افراد با شغلشان تعریف نمیشود.
افراد باید یاد بگیرند که سقف و کف زندگیشان را متناسب با شغلشان برنامهریزی کنند، خب این موضوع خیلی طبیعی است که اگر خواستههایمان بسیار بلندپروازانهتر از طبقه اجتماعی و مخصوصا درآمد شخصیمان باشد، سرخورده و ناراضی میشویم.
یک موضوع بسیار مهم دیگر هم موضوع سبک زندگی افراد است. وقتی فردی وارد شغلی میشود، بیشتر وقتش را صرف آن شغل میکند و دیگر به خیلی از نیازهای خود بیاعتنا میشود. فرد شاغل تفریحاتش کم میشود، برای خود برنامه ورزشی و تفریحی نمیگذارد و هیچ حق تنفسی برای خودش قایل نیست. درصورتی که در بسیاری از جوامع افراد موظفند در شرکتها یا محل کارشان برنامههای ورزشی را انجام دهند تا هم روحیه شخصیشان حفظ شود و هم راندمان کارشان بالاتر رود، درمقابل اما درکشوری مانند کشور ما همه چیز در شغل تعریف کمی میشود، فرد شاد نیست، از ته دل نمیخندد و برای همین شاخص کیفیت زندگیاش پایین میآید و چنین آفتی چه اثری مخربتر از سرخوردگی میتواند داشته باشد؟ سرخوردگی از شغل، زندگی و هزار متغیر دیگر. بنابراین لازم است افراد هرکاری را که انجام میدهند، با هر سطح درآمدی نیازهای روحی خود را فراموش نکنند و همیشه وقتی برای بازیابی روحی برای خود درنظر بگیرند.
روزنامه شهروند،